به اندازهء تمام این دو هفته سکوت...پرم از حرف، پرم از دلتنگی، خستگی...
از شنیدن و هیچ نگفتن.. از دیدن و به روی خود نیاوردن.. از خواستن و ... دم نزدن...
از سردرد..
از بغض و مرور نا خودآگاه خاطرات سیالی که جاری می شوند از سر سبک سری شاید...بی آنکه بدانند یا بخواهند بدانند که دل را یارای همراهیشان نیست...
به اندازهء تمام بیتابی این روزها پرم از احساس نیاز به بودن کسی که بگویمش... بخوانمش.. که تازه شوم قدری از لحظه های بودنش...
..می دانی مهربان؟
...
دردی است که می پیچد میان خط به خط سکوت هایم
و نیست کسی تا بگویدم بی ادعا.. « دردت به جان بی قرار پر گریه ام...»
به کلامی تنها...
لبخند گرمی...
...
یا اشاره ای حتی...
سلام
وبلاگ خوبی داری
به من هم سر بزن
سلام
از نوشته هات لذت بردم همش را خوندم جالب بودن
به منم سر بزن خوشحال میشم
سلام
ای ول خیلی جالب بود
موفق باشی
سلام .وقت بخیر.خوشحال میشم به وب من هم سری بزنید و تو نظرخواهی شرکت کنید.
http://dpr.blogsky.com
این که جالب بود یا نه نمی دونم
اما من که خوندم باید بگم
<< پر از سر در گمی >>
نمی دونم چرا حس می کنم می ترسی البته این برداشت از متن خودته
مثل این جمله
(( از شنیدن و هیچ نگفتن.. از دیدن و به روی خود نیاوردن.. از خواستن و ... دم نزدن... ))
آرام بخش جواب نمیده در این یه مورد
شاید پریدن جواب بده (۰:
نه٬بحث ترس نیست عزیز..
با پریدن موافقم... اما از چی؟ به کجا؟...
یکمی عشق.........عاشق میشی....شاید آرومت کنه.....شــــــــــــــــــاید..!.
مواظب خودت باش
تو هم مواظب خودت باش :-)
هی خیلی نامردی!
آره خب.. نا مرد که هستم! یعنی مرد نیستم!!...
اما حالا چرا؟؟..
پریدن به
شنیدن و گفتن
دیدن و با صدای بلند گفتن
مثل شنا کردنه می مونه اگه نک انگشتهات رو توی آب کنی
آب سرده
اما اگه بپری یا شیرجه بزنی دیگه سردی آب رو حس نمی کنی
اصلا سرد نبوده
از سبک نوشتنت خوشم می آد ..چون خودم هم اینجوری می نوشتم ..ولی حیف ..حیف که هیچ کدام از این متن ها حس آمیزی نمی کنند..به عنوان یه نظر..موفق باشی..!!
سلام.
مدتیه یه دوست خوب پیدا کردم.یه دختر زیبا،یه پسر با معرفت
میدونین این دوست من کیه؟؟؟(( سکوت)).
خیلی عاشقش شدم و دوستش دارم.دیگه منتظر چیزی یا کسی نیستم که به سراغم بیاد...نمیخوام سکوتم به هم بخوره...
اگه خواستین واسم آف بذارین.موفق و موید باشید
ضمنا دارم میام شهر شما...میام دنبال یه گمشده بگردم
بی تکلف بگویم بایاداو دلها آرام می گیرد.
چون حتا یه سر نمیزنی؟اینقدر آی کیو بهم ریخته؟
ضمنن خودتی!
ببینم الان این " خودتی" که گفتی، فحش بود یه جورایی؟؟! ;)
فیلسوف را می شناسی؟!می گفت : عشق خطری اسن در کمین تنهاترین کس.....حال تنها یک آرزو!:تنهاییت بس پر خطر
همینه...چه فیلسوف چیز فهمی بوده ها!...
کولاک می نوازد و یک گنجشک در چنگ میله های بداقبالیست
می لرزد و نگاه هراسانش دلتنگ روزهای سبک بالیست
گفتی که بیا وقت خوش پرواز ٬ گفتی که بیا وقت خوش کوچ است
دیدم که حرف های خوشت ....