...the last exam

 

 

امتحانا تموم شد.

همین امروز.

پنجرهء بالای سرم بازه و از بیرون صدای اذان میاد. نشستم اینجا. کنار پنجره. پشت میز. و یه دستی دارم تایپ می کنم. چشمهام بی دلیل از صبح سنگینه. یه جور حالت خواب آلودگی که با خواب بعد از ظهر هم رفع نشده انگار. خسته ام. دلیلش امتحاناس یا هر چیز دیگه...نمی دونم.. اما هر چی که هست بی حوصله ام می کنه.

دلم گرفته.

نمی دونم به خاطر صدای دعای فرج بعد از اذانه که داره از مسجد دو تا کوچه بالاتر میاد یا به خاطر...

کوانتومم خدا رو شکر پاس شد راستی. برام عجیبه اما اون اندازه ای که انتظار داشتم پاس شدنش خوشحالم نکرد! البته اینو می دونم که اگه پاس نمی شد خیلی بیشتر از حد انتظارم می خورد توو ذوقم!

دارم فکر می کنم.

که قراره چی بشه؟ چی چی بشه؟ نمی دونم! گیج می زنم یه جورایی. احساس تنهایی هم هست. تنهایی ای که این روزها بیشتر داره فشار میاره. و هر چقدر سعی می کنم خودم رو بی تفاوت تر نشون بدم بیشتر نمود پیدا می کنه.

امروز از در دانشگاه که میومدم بیرون بی دلیل با نگاهم دنبال کسی می گشتم. یکی که اون بیرون منتظر باشه! مسخره است. ولی کسی نبود. هجوم وهیاهوی بچه ها و انبوه جزوه و کاغذ بود که جلوی چشمهام موج می زد و همهمه ای که به زحمت می شد راهی از اون میون برای خروج پیدا کرد. نصفه شکلاتی که از صبح مونده بود تو کیفم رو دراوردم و گاز زدم. نمی چسبید توی گرما. احساس خفگی بهم داد.

سایهء توی پیاده رو رو گرفتم و اومدم سمت پایین. فکر و خیال های مختلف توی مغزم وول می زد. فکر و خیال هایی که توی داغی هوا ذوب می شد و همراه با دونه های عرق می نشست روی تنم. کلافه قدم بر می داشتم...

یه لحظه با خودم فکر کردم. که دلم تنگه. برای خیلی چیزها.مثلا تردید. دودلی. اضطراب. یا انتظار حتی. و بعد یادم افتاد ماه هاست که هیچ کدوم این حسها رو تجربه نکردم. ماهها...داره یک سال میشه... دلم شده مرداب آب راکدی  که  ماههاست تیر نگاه هیچ غریبه و آشنایی باعث لرزشش نشده. یا آشفتگی اش حتی... با نوک پا به تکه سنگ کوچک جلوی پام توی پیاده رو ضربه می زنم. حتی سنگریزه ای کوچکتر از این هم نیست که دلم رو بلرزونه. و دلم برای اون دل همیشه پر از اضراب و نگرانیم تنگ میشه. خیلی... باور نمی کنی...

... قدم می زنم. توی راستهء پیاده روی مقابلم. و با خودم فکر می کنم کاش هوا ابر بود. داغی این هوا برای من ...یعنی تداعی خروارها حس و خاطره که زلال نگاه هیچ عابری حتی غبار رو از روشون نگرفته. قدم می زنم. و فکر می کنم. به خودم... به این روزها..

به آب برکه ای راکد.. و خاموش...

 

---------------

 

پی نوشت: صد سال تنهایی تموم شد..

دلم کتاب می خواد.یه چیز خوب.

 سراغ داری؟؟...

 

نظرات 16 + ارسال نظر
مهدی شنبه 17 تیر 1385 ساعت 22:28

نگفتم کوانتومم پاس میشه ؟‌ خوشحالم که همه رو پاس کردی .... .... این جای خالی برای مطالب نوشته های بعد از امتحانات تا پی نوشت بود :)
کتاب خوب ؟ چی می خوای بخونی ؟‌ رمان ؟‌ بعدشم میخواستی یه کتاب دیگه از زویا پیرزاد بخونی ... چی شد؟ بعدشم اگه اشتباه نکنم قبلا می خواستی از طرف او رو بخونی.... بیا دیگه چی می خوای ؟‌ همه مشکلاتت حل شد :)

ممنونم از لطفت...
آره..از طرف او و عادت می کنیم رو یادم رفته بود. اما هیچ کدومشون رو ندارم. باید بخرم. یاد سنگی بر گوری و نون و القلم جلال افتادم که لای کتاباست ولی هنوز نخوندمشون..فکر کنم اول برم سراغ اونا...
مرسی که به فکر همهء مشکلات منی! ... ;)

اقلیما یکشنبه 18 تیر 1385 ساعت 01:54

ممنونم که اوندفعه اومدی پیشم.اما می تونی بعد از این نیایی.من از هیچ چیز اجباری خوشم نمی یاد.
خداحافظ

مریم مهربون... می دونی؟ من بلاگ می خونم. اما مسئله اینجاست که نود درصد وبلاگهایی رو که می خونم کامنت نمی ذارم. عادت بدیه! می دونم.. مثلا مطلب آخر بلاگت که در مورد گنجی بود.. یا نوشته های قبل ترت... اما.. ببخش منو.. سعی می کنم اصلاح کنم خودمو :">

نرگس یکشنبه 18 تیر 1385 ساعت 02:11

من امروز ؛تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ؛ نادر ابراهیمی رو تموم کردم...نخوندی بخون...بد نیست... :)

تنها کتابی که از نادر ابراهیمی خوندم بار دیگره... اونقدر به دلم نشست که حتما به سفارشت گوش می کنم... ممنونم از معرفیت عزیز...

[ بدون نام ] یکشنبه 18 تیر 1385 ساعت 15:06

نون والقلم جلال رو اگه نخوندی بخون .. اگه خوندی چیزی دم دستت نیومد یه بار دیگه بخون .. اگه هیچ کدوم از اینا هم نبود یه چیزی بین دست و پای من گیر میاد برات میل کنم ..

محمد یکشنبه 18 تیر 1385 ساعت 15:07

نون والقلم جلال رو اگه نخوندی بخون .. اگه خوندی چیزی دم دستت نیومد یه بار دیگه بخون .. اگه هیچ کدوم از اینا هم نبود یه چیزی بین دست و پای من گیر میاد برات میل کنم ..

نون و القلم رو اتفاقا همین امروز قاتی کتابا دیدم و تصمیم گرفتم بخونمش. برام جالب بود تو هم همینو گفتی... البته اگه بین کتابای شما هم چیزی پیدا بشه که...! خیلی پرووام نه؟؟! ;)

آرش دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 00:51

سلام
اگه کتاب((زندگی جای دیگریست)) اثر ((میلان کوندرا)) رو نخوندی،پیشنهاد میکنم که بخونی
ضرر نمیکنی.
اگر هم خوندیش،واسم آفلاین بذار تا کتاب دیگه ای معرفی کنم

حمید دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 10:20 http://divisionbell.blogsky.com

بگذار این سالهای حرام بگذرند ، من میدونم میگذرند ،
"زندگی ، جنگ و دیگر هیچ" رو اگه نخوندی خیلی کتاب خوبیه .
"مسخ" کافکا خوبه
"طاعون" کامو هم همینطور
اگه داستان کوتاه دوست داری :
"دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم"سلینجر عالیه
"لاتاری ، چخوف و داستانهای دیگر" هم خیلی خوبه

کرگدنه... دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 22:45 http://kargadanefahim.blogsky.com/

بابا کم پیدا!!
خسته نباش!!
راستی چرا نمیای ؟
من آپم...

من سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 13:38

از سلمان رشدی چیزی خوندی؟

محمد جمعه 23 تیر 1385 ساعت 04:20

از بین کتابای این رفقا طاعون رو دارم .. بخوای بهت میل می زنم .. خوندنش وقت گی بره .. برای آزاد کردن فکر خوب نیست ..اما کتاب خوبیه ..

پسرک تنها جمعه 23 تیر 1385 ساعت 11:43 http://pesaraketanha.blogsky.com

ببین معذرت می خوام
ولی هرچی فکر کردم کتاب خوبی به ذهنم نرسید.
الان هم خیلی عذاب وجدان دارم که نمی تونم کمکی بهت بکنم.
منو ببخش.
اگه تفریحات دیگه ای می خوای بپرس تا برات بگم. کتابو ولی شرمنده

فرشته پنج‌شنبه 29 تیر 1385 ساعت 23:28

ژان کریستف اثر رومن رولان... یا جان شیفته.... یا کولابرونیون اگه گیرش بیاری همش از رومن رولان... مطمئنم که پشیمون نمی شی.

شهرزاد جمعه 30 تیر 1385 ساعت 00:52 http://shahrzad87.persianblog.com

سمفونی مردگان عباس معروفی آخرین کتابیه که خوندم و لذت بردم. کار از کار گذشت فکر کنم مال سارتر بود اونم عالیه.
خداحافظ گاری کوپر هم الان دستمه تا حالاش که خوب بوده. قصر کافکا هم بد نیست سلیقه ایه.
موفق باشی

محمد یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 00:17 http://keraszard.blogsky.com

بعد از روزهای بسیاری که سپری شدند ٬ سلام
یک مجموعه داستان کوتاه از « بیژن نجدی » گیر آوردی بخونش :
یوزپلنگانی که با من دویده اند

أخ فخ اففح://لهقمسثط.صثذس.هخ دوشنبه 13 آذر 1385 ساعت 13:54

روباه دوشنبه 13 آذر 1385 ساعت 13:55

سلام
خوبه یه بار هم که شده کتاب یک دقیقه برای خودمو رو واقعا یک برای خودت بخونی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد