ای فارغ از من..فارغ از یادت...

 

از اونجا رد شدم

همین یه ساعت پیش...

شادمان...بهبودی...و یاد تک به تک اون روزها...

ایستگاه مترو سر شادمان...پل هوایی...تموم مغازه ها...تموم تصویر ها...

...

سخت بود برام...خیلی..و تنها فرصتم به اندازهء همون یکی دو دقیقه ای بود که از اونجا گذشتیم... برگشته بودم و به پشت سر نگاه می کردم..دلم می خواست ترافیک بود..دلم می خواست بیشتر از این طول می کشید..دلم می خواست... رد شدیم... و هیچ کس نفهمید توی همون یکی دو دقیقه چی به سر دلم اومد...هیچ کس نفهمید...

 

...

ای یادگار از تو غرور زخمیم .... ای فارغ از من فارغ از یادت نیَم

بر من رقیبم را پسندیدی ولی .... شادم که می دانی و می دانم کیَم...

...